بانوی باد
بانوی آب
بانوی آتش
بانوی خاک
تو با باد وزيدی
با ياد تنهايي
بوی دستانت بوی لبانت بوی مويت بوی چشمانت و بوی کاج
تو با آب جاری شدی
تا رشته هايت به بندم کشند
تا بارش باران
تا سرزمين خيس روياهای من
و برخاستن بوی کاج
تو با آتش آمدی
تا حريق عشق همه جا را بگيرد
و من تا ابد بوزم
از حيرت عطش
از عشق
از بوی تند کاج
تو با خاکستر گسترده ای
تا بر آن سجده روم و در هر گوشه آن کاجی بنشانم
و تو بانوی عشق من شدی
ايستاده بر آستان آسمان
تا من هميشه به افق خيره بمانم .
پس آنگاه که جهان عشق را نگنجد
آتش با خاک درآميزد
((آرامگه عاشقان ))
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر