۱۳۸۲ مهر ۶, یکشنبه

باراني مي بارد ريز ريز
مي باريم
ويترين ها،درختان،انسان ها
و صداي عبور اتوموبيل ها
و روزهاي گذشته
و من
همه
با باران ريز مي باريم

۱۳۸۲ شهریور ۳۰, یکشنبه

شبم را با نوشتن برای تو می گذرانم
سپس روز بعد را چنين سپری می کنم
همه واژه ها را يک يک پاک کی کنم
زيرا چشمان تو
دو قطب نما ست
که همواره سويي را می نمايانند
درياهای جدايي را!