۱۳۸۱ تیر ۲۴, دوشنبه

تو ديگر دو سايه داری
يکی همگام تو
ديگری ،نگران هر گام تو.
وقت غروب
که هنگامه آسايش سايه هاست
در مرور روز تو
من ورق می خورم
چون سايه های باد
و شبانگاه
سايه خواب هايت
بر پرچين دل من می افتد.
آه که در تمام عشق های چشم به راه تو
بايد عاشق شوم
و چه گريه ها
که دوباره در تو تکرار شوم

هیچ نظری موجود نیست: