۱۳۸۱ تیر ۱۱, سه‌شنبه

در آرزوی ديدن تو ،در اشتياق تو شعله ورم .پريشانم
مگو چرا که خود بهتر از همه می دانی.
سراغی از من نمی گيری و درد مرا ...
ديشب در خواب که به مهمانی ستاره ها رفته بودم از انها شنيدم که تو همچنان گريزپايي
بيا
به ياد خاطره ها بيا
بيا و مرا راحت کن
نگذار بيش از اين بسوزم
هر شهله پايانی دارد
نگذار تمام شوم
هنوز شعله ورم
بيا...

هیچ نظری موجود نیست: