ای آن که مرا نمی شناختی
به یاد آر
هرچه بود آن روز را به یاد آر
از یاد مبر
باید آواز مان را بخوانیم،
باید آوازی از ما در این بیکرانه بماند؛
باید آوازمان را بخوانیم
تا برای کسانی که از راهِ دیگر
به این وادی درد خواهند افتاد
از کسانی که بودند و رفتند
آوازشان، مثل یک سنگواره
در سکوتِ فضا جاودانه بماند؛
باید آوازمان را بخوانیم
تا که از ما،
خدا،
آفرینش،
همین یک نشانه بماند!
این روزها
به ندرت که می شوم
حتی سیگار
پیدایم نمی کند ،
از پک زدن به شهر
سرفه ام می گیرد
و نه تله کابین هوایی ام می کند
نه توپ های رنگارنگ .
حرف دیگری هست؟
از آخرین آدرنالین
سال ها می گذرد
ترافیک راه های عصبی
سبک تر شده
و کارگاه تنفس
تا اطلاع ثانوی
نیمه تعطیل است!
این روزها
دربه در دنبال نارنجک می گردم
و جهان را گوش نمی دهم
که مدام می گوید :
این جا، وقتی که باد می میرد،
کلمات، جان می سپرند.
آسیاب، لب از سخن فرو می بندد.
درختان دیگر خاموشند.
اسب ها دیگر خاموشند.
زنبوران عسل خاموشند.
رودخانه لب از لب نمی گشاید.
آسمان بی صداست
قناری بی صداست
طوطی سبز بی صداست
و آفتاب در بلندی ها در سکوت فرو رفته است.
بلبل، لب از ترانه فرو بسته است
سهره خاموش است
مارمولک خاموش است
مار کبرا خاموش است
افعی خاموش است
سایه، در آن پستی ها، در سکوت فرو رفته است.
جلگه، سراسر خاموش است
و دره ی ژرف بی صداست.
حتی کبوتری
که هرگز نوایش خاموشی نمی گیرد، بی نواست.
و آن گاه، انسان ِ همیشه خاموش،
از هراس، زبان به سخن می گشاید.
خنده ای ، خنده ی گل مهتاب .
شعله ای ، شعله ی دل خورشید .
بوسه ای ، بوسه ی سحرگاهان .
نغمه ای ، نغمه ی لب امید .
*
غنچه ای ، غنچه ی بهار حیات .
عشوه ای ، عشوه ی نگاه نیاز .
مژده ای ، مژده ی شکست فنا .
چشمه ای ، چشمه ی نهفته راز .
ناله ام ، ناله ی نی آلام .
لاله ام . لاله ی دل خونبار .
هاله ام ، هاله ی گناه سیاه .
واله ام ، واله ی وفای نگار .
ژاله ام ، ژاله ی مه رؤیا .
باده ام ، باده ای ز ساغر ننگ .
بیش از اینم بتر ، که می بینی ،
شهره ام . شهره ام : به ننگ به رنگ .