‏نمایش پست‌ها با برچسب بیژن جلالی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب بیژن جلالی. نمایش همه پست‌ها

۱۴۰۰ دی ۵, یکشنبه

۱۳۹۸ دی ۲, دوشنبه


می‌خواهم نیست شوم
تا در دنیای دیگر ظاهر شوم
دنیایی شبیه عالم خیال
که در ان همه چیز عادی باشد
جز وحشت از نیستی
جز درماندگی
جز تنهایی


بیژن جلالی

۱۳۹۶ دی ۲۴, یکشنبه

  خورشید را نیز
       از جهان برگیرید
       تا ما را از دست‌های خود
       که از خزیدن در تاریکی
       خون آلود شده‌اند
       شرم نیاید

       و چهره‌های پریده رنگ
       و چشم‌های هراسان یکدیگر را نبینیم

بیژن جلالی

۱۳۹۴ مرداد ۲۶, دوشنبه

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

...

سرم را بر آستانه سنگ
می‌گذارم
و لبم را بر لب آب
و دست در دست باد
می‌روم
برای سوختن در جایی
که نمی‌دانم


بیژن جلالی*  

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

...

تو صدای پایت را
به یاد نمی آوری
چون همیشه همراهت است
ولی من آن را به خاطر دارم
چون تو همراه من نیستی
و صدای پایت بر دلم
نشسته است


بیژن جلالی

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

...

اگر کسی مرا خواست
بگویید رفته باران ها را
تماشا کند
و اگر اصرار کرد
بگویید برای دیدن توفان ها
رفته است
و اگر باز هم سماجت کرد
بگویید رفته است تا دیگر
باز نگردد

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه