۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه

کرآباد

صداى ما را خير

كسى نمى شنود

كسى نخواهد شنيد

آنقدر نشنيدند كه گاهى

فكر مى كنم زير آسمان خدا

كسى كر نيست

مائيم كه خفه خون گرفته ايم:

تنديس هاى بى آزارى زير باران

در يك ميدان قديمى

و صدايمان

التماس مادران پلازاست*

كه فقط كبوتران را دورمان جمع مى كند.


يك شيشه ى ضد گلوله

مابين تازه عروس و شوهرش

دو صندلى اسقاط

و دو گوشى سياه تلفن

ليز و سرد

مثل دو ماهى مرده

دل تنگت حالا

هرچه مى خواهد بگو!

نه

تنابنده اى نمى شنود

No one, no body, no soul

صدايى كه پوست است و استخوان

و خارج نشدن از دهان

يك گله شعار و كلمات قصار

از رويش مى گذرند

و بر سرش انگار

يك كاميون آجر فشارى

خالى كرده باشند.


*مادرانى كه از زمان جنگ كثيف آرژانتين هر يكشنبه با عكس فرزندان گمشده ى خود در ميادين تجمع مى كنند.

هیچ نظری موجود نیست: