۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

از سفرنامه ى رضاشاه

همه چيز را مى‌شود اصلاح كرد. هر زمينى را مى‌شود اصلاح نمود. هركارخانه‌اى را مى‌توان ايجاد كرد. هر مؤسسه‌اى را مى‌توان بكار انداخت. اما چه بايد كرد با اين اخلاق و فسادى كه در اعماق قلب مردم ريشه دوانيده، و نسلاً بعد نسل براى آنها طبيعت ثانوى شده است؟
ساليان دراز و سنوات متمادى است كه روى نعش اين مملكت تاخت و تاز كرده‌اند. تمام سلول‌هاى حياتى آنرا غبار كرده، به‌هوا پراكنده‌اند و حالا، من گرفتار آن ذراتى هستم كه اگر بتوانم، بايد آنها را از هوا گرفته و به تركيب مجدد آنها بذل توجه نمايم. اين هاست آن افكارى كه تمام ايام تنهائى مرا به‌خود مشغول، و يك‌ساعت از ساعات خواب مرا هم اشغال كرده است ...

هيچ چيز در اين مملكت درست نيست. همه چيز بايد درست شود. قرن ها اين مملكت را چه از حيث عادات و رسوم، و چه از لحاظ معنويات و ماديات خراب كرده‌اند. من مسئوليت يك اصلاح مهمى را، بر روى يك تل خرابه و ويرانه برعهده گرفته‌ام. اين كار شوخى نيست و سر من در حين تنهائى، گاهى در اثر فشار فكر در حال تركيدن است.

۲ نظر:

miro گفت...

che tasadofi! man ham ettefaghan daram in ketab ra mikhanam. dorood bar aan mard

miro گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.