۱۳۹۴ مهر ۱۷, جمعه


باران
ببار و خیابان ها را غرق کن
و فقط لامپ ها را نپوشان
که چهره نوح را ببینیم
ما از جماعت کشتی
فقط ابلیس را می شناسیم


 شمس لنگرودی

۱۳۹۴ مرداد ۲۶, دوشنبه

من در عالم نباتی هستم
و کمی به عالم حیوانی نزدیک شده‌‌ام
و تصادفا به زبان
آدمها
حرف می‌زنم 

بیژن جلالی

۱۳۹۴ مرداد ۱۸, یکشنبه

۱۳۹۴ مرداد ۱۲, دوشنبه

خنده دار است، نه ؟
 در آن بازی زمین می خوردیم و
 زخمی می شدیم
 در این بازی زخمی می شویم و 
زمین می خوریم

واهه آرمن

۱۳۹۴ مرداد ۱۱, یکشنبه

همیشه در گرگم به هوا
از گرگ شدن فرار می‌کردیم
و اکنون
نا خواسته در تمامی بازی‌ها  
گرگیم


رویا وکیلی

۱۳۹۴ تیر ۱۷, چهارشنبه

حال بگو چه کار کنیم؟
ما کجا و ساحل دریا کجا؟ 
شن و ماسه از کجا؟
که خانه ای درست کنیم از کجا؟ 
و روزها که می گذرند از کجا که ما
از کجا؟


علی باباچاهی

۱۳۹۴ تیر ۵, جمعه

باید به فکر راه حلی باشم
 که چطور یک زیبایی
  مراجعه کند به اعصابم
  و آرزو بایستد همان جا
 روی نک زبانم 
 که چطور ساحل را بیاورم
  برای قاب عمه 
 چطور با یک تیوب 
 بریزم به اقیانوس‌ها
 حالا دیگر 
 کاملا از جهنم بالغ ترم 

 علی قنبری