۱۳۹۴ مرداد ۲۶, دوشنبه

۱۳۹۴ مرداد ۱۲, دوشنبه

خنده دار است، نه ؟
 در آن بازی زمین می خوردیم و
 زخمی می شدیم
 در این بازی زخمی می شویم و 
زمین می خوریم

واهه آرمن

۱۳۹۴ مرداد ۱۱, یکشنبه

۱۳۹۴ تیر ۱۷, چهارشنبه

حال بگو چه کار کنیم؟
ما کجا و ساحل دریا کجا؟ 
شن و ماسه از کجا؟
که خانه ای درست کنیم از کجا؟ 
و روزها که می گذرند از کجا که ما
از کجا؟


علی باباچاهی

۱۳۹۴ تیر ۵, جمعه

باید به فکر راه حلی باشم
 که چطور یک زیبایی
  مراجعه کند به اعصابم
  و آرزو بایستد همان جا
 روی نک زبانم 
 که چطور ساحل را بیاورم
  برای قاب عمه 
 چطور با یک تیوب 
 بریزم به اقیانوس‌ها
 حالا دیگر 
 کاملا از جهنم بالغ ترم 

 علی قنبری

۱۳۹۴ خرداد ۱۷, یکشنبه

       لحظاتی هست
استخوان‌های اشیاء می پوسد
و فرسودگی از در و دیوار می بارد
لحظاتی هست
نه آواز گنجشک حمل
نه صدایی صمیمی از آن طرف سیم
و نه نگاه مادر در قاب
قانعت نمی کند
زندگی قانعت نمی کند
و تو به اندکی مرگ احتیاج داری


الیاس علوی