بهانهها
بهانههای الکی
۱۳۹۴ مرداد ۱۸, یکشنبه
مسافر کناریام که پیاده شد
پنجرهای گیرم آمد
باقی مسیر را گریستم
لیلا کردبچه
۱۳۹۴ مرداد ۱۵, پنجشنبه
هیچ
نظری
موجود نیست
۱۳۹۴ مرداد ۱۴, چهارشنبه
بارانی که روزها
بالای شهر ایستاده بود
عاقبت بارید
گروس عبدالملکیان
۱۳۹۴ مرداد ۱۲, دوشنبه
خنده دار است، نه ؟
در آن بازی زمین می خوردیم و
زخمی می شدیم
در این بازی زخمی می شویم و
زمین می خوریم
واهه آرمن
۱۳۹۴ مرداد ۱۱, یکشنبه
همیشه در گرگم به هوا
از گرگ شدن فرار میکردیم
و اکنون
نا خواسته در تمامی بازیها
گرگیم
رویا وکیلی
۱۳۹۴ تیر ۱۷, چهارشنبه
حال بگو چه کار کنیم؟
ما کجا و ساحل دریا کجا؟
شن و ماسه از کجا؟
که خانه ای درست کنیم از کجا؟
و روزها که می گذرند از کجا که ما
از کجا؟
علی باباچاهی
۱۳۹۴ تیر ۱۵, دوشنبه
یک نفر در میان آتش و دود
جـدول روزنامه حـل می کرد
عمران صلاحی
۱۳۹۴ تیر ۵, جمعه
باید به فکر راه حلی باشم
که چطور یک زیبایی
مراجعه کند به اعصابم
و آرزو بایستد همان جا
روی نک زبانم
که چطور ساحل را بیاورم
برای قاب عمه
چطور با یک تیوب
بریزم به اقیانوسها
حالا دیگر
کاملا از جهنم بالغ ترم
علی قنبری
۱۳۹۴ خرداد ۱۷, یکشنبه
لحظاتی هست
استخوانهای اشیاء می پوسد
و فرسودگی از در و دیوار می بارد
لحظاتی هست
نه آواز گنجشک حمل
نه صدایی صمیمی از آن طرف سیم
و نه نگاه مادر در قاب
قانعت نمی کند
زندگی قانعت نمی کند
و تو به اندکی مرگ احتیاج داری
الیاس علوی
۱۳۹۴ خرداد ۸, جمعه
بهانهها
-ی ۱۴ ساله
کلمات تو/ مثل کوهستان است/ جایی که آدم صعود می کند/ و سقوط
علی قنبری
۱۳۹۴ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه
در اوج خود كبوتر
ترتيب پلهها را باور نمیکند
و دختران آبی
وقتی كه آسمان را میبافند
او در ميان بال و هوا
خود را
ول میکند
ميان
هوا
و
بال
یدالله رویایی
۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه
نیاز به یک کلمه دارم
کلمهاى که مرا از روى زمین بردارد
شهرام شیدایی
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)