۱۳۸۱ تیر ۳, دوشنبه

حوصله کنيد!
می خواهم فقط مضمون گريه های شما را ادامه دهم
با من می آييد؟
ما به خودمان مربوطيم
پشت سرمان حرف است
هوای بد است
حديث است
ما از پی رد پای باد نرفته ايم ،نمی رويم .
ما دوست داريم
علاقه داريم .
می رويم کنج يک جای دور
روياهامان را يواشکی برای هم
شبيه ترانه می خوانيم .

ما زير باران نشسته ايم
طوری که شما فکر می کنيد
ما داريم رو به دريا
گريه می کنيم ....

(سيد )

۱۳۸۱ تیر ۲, یکشنبه


قلبم اکنون آنچنان زلال است
که مردن و آواز خواندن برايش يکسان می نمايد
کتاب قلب من نانوشته بر جای مانده
قلبی که می انديشد و رويا می بافد
خواه با زندگی پر می شود
خواه با مرگ
در اين هر دو
ابديتی نهفته
ای دل ! تو را يکسان است
بمير يا بخوان ...


۱۳۸۱ تیر ۱, شنبه

تو persiapacket صدايي می اد.صداي يه فلوت زن،كه معلومه آروم آروم داره نزديك ميشه...
آسمان ساکت
خاک ساکت
تنها صدای انسان
در فضای سکوت راکد


شب خنکی بود.حتی می شه گفت که بعضی وقتها سردم هم بود.طی سه سال گذشته که تو فضای باز می خوابم کمتر مثل ديشب هوا سرد بوده.
ديشب شب خوبی پس از يک فيلم قشنگ بود.
صبح به مانند هميشه 7 بيدار بودم.اولين کاری هم که می کنم روشن کردن کانال موسيقی است.
احساس می کنم تکان می خورم ،اول فکر می کنم سرم گيج می ره اما نه ،سر لوسترها و تلويزيون که گيج نمی ره!
زلزله
باور کردنی نيست که تو مدت 20 تا 30 ثانيه ای هزاران هزار فکر به سراغ آدمی می اد.
می خوای تو اين مدت يه بار ديگه به خورشيد سلام کنی ،يه بار ديگه به کسی که دوستش داری بگی دوستت دارم
و ...
پس از اين ثانيه های طولانی فکر می کنی همه چيز تموم شده،جريان زندگی مجددا شروع شده و اون وقته که تصاوير بهت می گن نه
يه نه گنده
تصاوير در ذهن ها جا می گيرند.
خانه های خراب
خاک
شيون
گريه
و اون وقته که ديگه نمی خواهی ببينی .
اندکی بعد تماس می گيرند تا بگويند مادر مهربان يکی از دوستان فوت کرده .
زن مهربانی که موقع مرگ تنها بوده و روی يک مبل به خواب ابدی رفته و تو فکر می کنی به دوستی که ديگر تنهاست چه بايد بگويي .او الان تنهاترين تنهاست.
اما نه
صبح امروز با زلزله يکی ديگه هم تنها شد.
محسن 12 ساله امروز پدر ،مادر،سه خواهر و برادر خودشو از دست داد.
او نيز تنهاست مثل دوست من
تنها !
وقتی اخبار رو نگاه می کنی صدای گريه می اد.
صدای مادر فلسطينی
دو مادر
ارتش اسراييل دو بچه 11 ساله اونها رو اشتباهی کشته.
بعد يه خانواده اسراييلی رو نشون می ده که دختر 7 سالشون تو حملات کشته شده.


آسمان ساکت
خاک ساکت
تنها صدای انسان
در فضای سکوت راکد
بانوی باد
بانوی آب
بانوی آتش
بانوی خاک
تو با باد وزيدی
با ياد تنهايي
بوی دستانت بوی لبانت بوی مويت بوی چشمانت و بوی کاج
تو با آب جاری شدی
تا رشته هايت به بندم کشند
تا بارش باران
تا سرزمين خيس روياهای من
و برخاستن بوی کاج

تو با آتش آمدی
تا حريق عشق همه جا را بگيرد
و من تا ابد بوزم
از حيرت عطش
از عشق
از بوی تند کاج
تو با خاکستر گسترده ای
تا بر آن سجده روم و در هر گوشه آن کاجی بنشانم
و تو بانوی عشق من شدی
ايستاده بر آستان آسمان
تا من هميشه به افق خيره بمانم .
پس آنگاه که جهان عشق را نگنجد
آتش با خاک درآميزد

((آرامگه عاشقان ))
اصلا احساس خوبی نيست وقتی صبح که تازه پا می شی ،لرزيدن زمين رو حس کنی .

۱۳۸۱ خرداد ۳۱, جمعه

جاش گروبان joshgroban يکی از خوانندگان مورد علاقه من هست .جاش که تنها 21 سال سن دارد با اولين و تنها سی دی خود موفقيت بزرگی را کسب کرده و هم اکنون جايگاه ويژه ای را در دنيای موسيقی دارد.موسيقی او ترکيبی است از کلاسيک ،راک و پاپ .
جاش در 17 سالگی دوئت "the prayer " را با سلين ديون اجرا کرد که موفقيت فراوانی برای او به ارمغان آورد.با مراجعه به سايت او می توان موسيقی او را به صورت آنلاين شنيد.
نه صدای آبی جويي
نه آرامی گفتگويي
آدمی تنهايي بزرگی است
از اين همه است
که گاهی گريه اش می گيرد
و اندوهش را به آسمان می سپارد
گاهی که می بيند آسمان
در تنهايي سياهی که دارد
شانه ای برای گريستن ندارد
آسمان تنهايي بزرگی است ...

(علی عبدالرضايي )

۱۳۸۱ خرداد ۳۰, پنجشنبه

و عشق سکوتی است بين واژه های کلام
نگاهی است در تهی چشم
در حرکت مهربان دستی که ديگر يارای حرکتش نيست .
عشق را بايد در فراسوی چهارچوبهای قراردادها جست و راز آن را سر به مهر نگاه داشت.
نشانی وادی عشق را نبايد به نامحرمان داد.

(دکتر شريعتی )

۱۳۸۱ خرداد ۲۹, چهارشنبه

برای آيدا

شعرهايم را به آتش هديه خواهم کرد
خاکسترش را به باد
اندوهم را به خاک خواهم سپرد
و براي آيندگانم هيچ نخواهم گذاشت
جز لبخندي در قابي کهنه

به اين عشق آشکارشان غبطه می خورم .من خود اين عشق را تنها در خفا تجربه کرده ام.در خفا نرد عشق باخته ام و پر از اشتياق شده ام ،اشتياقی شديد برای
بروز دادن عشقم ،نياز به فرياد زدن آنچه آنها حتی نيازی به گفتنشان ندارند.اينکه فقط تو را دوست دارم و نه کس ديگری را.اينکه می خواهم تو نيز مرا دوست داشته باشی .
وقتی پيشم نيستی ،دلم برايت تنگ می شود.
با تو حرف می زنم و صدايت را می شنوم که جوابم را می دهی ...

اما نمی توانم اين ها را با صدای بلند بگويم
نمی توانم به کسی بگويم که تمام عمرم را در انتظار تو بوده ام
نمی توانم بگويم که برای انتظار کشيدن به وجود آمده ام

اگر می توانستم حتما می گفتم
گفتن مرا خلق می کند
دوباره خلقم می کند ...

۱۳۸۱ خرداد ۲۷, دوشنبه

دلگير و خسته از اين همه تنهايي
در آسمان تنهايي هيچ ستاره ای سو ندارد
پرنده ای در خاکستری پرواز نمی کند

دلگير از اين همه تنهايي
خسته از اين همه پريشانی
و آفتاب کم سو کم نور کم رمق

دل ديگر تاب ندارد
غم غربت تنهايي و خاکستری را
ديگر باران جلا نمی دهد
ديگر باران مجال گريه نمی دهد
آخر ديگر باران نمی بارد

پريشان
تنها
خسته
دلگير

دل در انديشه بهار
بهار من
بهار تو
بهار همه

اما باران نه ديگر مرا نه تو را و نه او را به گريه می اندازد
ديگر شر شر آب مرا با خود به سرزمين رويا ها نمی برد
آخر ديگر به هيچ کجا نمی روم


می جويمش تنها و تنها
آرامش را
در کنار او
زير باران
يا آفتاب
با او
در خواب
يا روِيا
هر کجا !