من سرِ راه زندهگی میكنم
چشم به راه میمانم روز و شب
و گوشهایم در انتظار صدایی
پرندهی مُرادم در بالاها میگردد
خبر میرسد
آشنا میآید
دوست میآید
عشقم میآید
دلم باز میشود
به اندازه یك شب شاد میشوم با آنها
بعد دوباره تنهایم
من خانهای سرِ راه دارم
منزلگه غریبان است
آشنا میآید و میگذرد
دوست میآید و میگذرد
عشقم میآید و میگذرد
**صالح عطایی ترجمه شهرام شيدایی و چوكا چكاد **