۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

زن

من از رمه ی بّره گان
جدا ماندم
اما
بّره نماندم
من دریافتم
که معصومیت
انتخاب مرگی شرم آور ست
و تنهایی
جزای آگاهیست

من جداماندم
اینک نه بّره ام
و نه گرگ
فقط چشمانی که
می بیند
می بیند
می بیند .

...

فریادهای من
به سکوت مدیونند

۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه

دیکتاتور

دیکتاتور
بر صفحه ی تلویزیون
از آزادی می گوید
جهان از جیغ میلیون ها نوزاد می لرزد
شاعر لیوان را پر می کند
آن را به سلامتی گینزبرگ سر می کشد
کلاغی روی آنتن تلویزیون می نشیند
و بر شانه های دیکتاتور
فضله می اندازد

۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

چون دررسد هنگام

گیرم که گلدان بلورین را
 گیرم که گلدانهای این گلخانه را بر سنگ بشکستند
خیل گرازان را
 گیرم به باغ آرزو پرورده ما در چرا بستند
با آنچه در راه است
ترفند بیهوده است
 بر یورش او هیچ رهبندی نمی پاید
چون در رسد هنگام
با موکبش پر گل
بهار جاودان از راه می آید



سیاوش کسرایی

۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

سرخ تر ، سرخ تر از بابک باش

روح بابک در تو
در من هست
 مهراس از خون یارانت ، زرد مشو
پنجه در خون زن و بر چهره بکش
مثل بابک باش
نه
 سرخ تر ،‌ سرخ تر از بابک باش
 دشمن
 گرچه خون می ریزد
ولی از جوشش خون می ترسد
مثل خون باش
بجوش
شهر باید یکسر
بابکستان بگردد
تا که دشمن در خون غرق شود
وین خراب آباد
 از جغد شود پاک و
گلستان گردد





خسرو گلسرخی


۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

کجاست آن صدا ؟

کجاست آن صدایِ با دل آشنایِ گمشده
که من هزار سال،
گشوده بال
              در سپهرِ خواب،
                                  در ستاره هایِ خُرّم خیال
به جست و جوش بوده ام ؟
کجاست آن صدا،
                     کجاست ؟


 محمود کیانوش 

...

تو صدای پایت را
به یاد نمی آوری
چون همیشه همراهت است
ولی من آن را به خاطر دارم
چون تو همراه من نیستی
و صدای پایت بر دلم
نشسته است


بیژن جلالی

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

...

اگر کسی مرا خواست
بگویید رفته باران ها را
تماشا کند
و اگر اصرار کرد
بگویید برای دیدن توفان ها
رفته است
و اگر باز هم سماجت کرد
بگویید رفته است تا دیگر
باز نگردد