۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

...

باران می خواهم

بی هیچ تحمل

هوا می خواهم

بی هیچ کتمان

در این هوای بارانی

تو را می خواهم

بی هیچ تحمل کتمان

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

همه

بارانی می بارد ريز ريز
می باريم
ويترين ها، درختان،انسان ها
و صدای عبور اتوموبيل ها
و روزهای گذشته
و من
همه
با باران ريز می باريم


خواب






خواب رؤیای فراموشی هاست
خواب را دریابیم
که در آن دولت خاموشی هاست

من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
و ندایی که به من می گوید:

”گر چه شب تاریک است دل قوی دار ، سحر نزدیک است “

ای كاش سنگ بودم



بر هیچ چیز دل نمی سوزانم
زیرا که نه دیروزم سپری می شود
و نه فردایی در کار است
امروز نیز تکانی به خود نمی دهد
نه گامی به پیش،
نه گامی به پس
ای کاش سنگ بودم - می گویم - ای کاش
سنگی تا آب مرا جلا دهد
سبز شوم،
زرد شوم،
مرا روی تاقچه ای بگذارند
همچون تندیسی ...
یا طرحی از یک تندیس

ای کاش سنگ بودم
تا بر همه چیز دل بسوزانم

۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

پنجره




پیوسته می‌اندیشی
پنجره را می‌نگری
و غم در چشم‌خانه‌ی توست
تو که مرا بیش‌تر از زندگی دوست داری؟
پارسال خودت گفتی

می‌خندی
در خنده‌ات، خنده‌ای نیست
آسمان را می‌نگری
به تندیس‌های ابرها
و من آسمان و جهانم، مگر نه؟
پارسال خودت گفتی...

ساعت پنج






حالِ هیچکس خوش نیست ساعتِ چهارِ صبح.
و شادباش باید گفت اگر
حالِ مورچه‌ها خوب باشد ساعتِ چهارِ صبح.
ما انتظار ساعتِ پنج را می‌کشیم،
حال اگر عمری باقی.

به شما یاد می دهیم

به شما یاد می دهیم
که چه چیزی را ندانید
و کدام خاطره ئی خوشتر است.

خواب دیدن
اینطوری که شما می بینید
اصلا به صلاح تان نیست

اشک
اینطور که شما می ریزید قطره قطره
اصلا معنا ندارد.

به غلغل چشمه نگاه کنید
مگر از اندوه است !


و ما به شما یاد می دهیم
که چه رؤیاهائی چه زمان هائی خوشتر است
در صورت مردودی
البته چاره نیست
به جهنم نیز می روید .

پایان تنفس !
به سلول های تان برگردید.

...

الو!
مامان؟
مامان!
پسرت مریض شده !
پسرت
بهترین مریضی دنیا را گرفته
مامان!
قلب پسرت گُر گرفته
مامان!
بگو به خواهرها
به لودا
به اولگا
بگو پسرت
برادرشان
در به در شده
هر کلامی
می جهد بیرون
از دهان سوخته اش
رانده است و مطرود
حتی هر شو خی اش
مطرود است و رانده
دهان سوخته پسرت
روسپی خانه ی آتش گرفته یی است
قی می کند
روسپیان برهنه اش

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

عالیه‌ی عزیزم

به تو یک فکر خوب بدهم . چون نوشته می شود شاید اثر کند : سعی داشته باش در قلب کسی که با او زندگی می کنی یادگارهایی بگذاری که در ایام پیری ، موقعی که خواهی نخواهی شکسته و ناتوان می شوی ، آن یادگارها مانع از این باشند که آن آدم از تو دور بشود.

از نامه های عاشقانه نیما