۱۳۸۱ خرداد ۳۱, جمعه
جاش گروبان joshgroban يکی از خوانندگان مورد علاقه من هست .جاش که تنها 21 سال سن دارد با اولين و تنها سی دی خود موفقيت بزرگی را کسب کرده و هم اکنون جايگاه ويژه ای را در دنيای موسيقی دارد.موسيقی او ترکيبی است از کلاسيک ،راک و پاپ .
جاش در 17 سالگی دوئت "the prayer " را با سلين ديون اجرا کرد که موفقيت فراوانی برای او به ارمغان آورد.با مراجعه به سايت او می توان موسيقی او را به صورت آنلاين شنيد.
جاش در 17 سالگی دوئت "the prayer " را با سلين ديون اجرا کرد که موفقيت فراوانی برای او به ارمغان آورد.با مراجعه به سايت او می توان موسيقی او را به صورت آنلاين شنيد.
۱۳۸۱ خرداد ۳۰, پنجشنبه
۱۳۸۱ خرداد ۲۹, چهارشنبه
به اين عشق آشکارشان غبطه می خورم .من خود اين عشق را تنها در خفا تجربه کرده ام.در خفا نرد عشق باخته ام و پر از اشتياق شده ام ،اشتياقی شديد برای
بروز دادن عشقم ،نياز به فرياد زدن آنچه آنها حتی نيازی به گفتنشان ندارند.اينکه فقط تو را دوست دارم و نه کس ديگری را.اينکه می خواهم تو نيز مرا دوست داشته باشی .
وقتی پيشم نيستی ،دلم برايت تنگ می شود.
با تو حرف می زنم و صدايت را می شنوم که جوابم را می دهی ...
اما نمی توانم اين ها را با صدای بلند بگويم
نمی توانم به کسی بگويم که تمام عمرم را در انتظار تو بوده ام
نمی توانم بگويم که برای انتظار کشيدن به وجود آمده ام
اگر می توانستم حتما می گفتم
گفتن مرا خلق می کند
دوباره خلقم می کند ...
بروز دادن عشقم ،نياز به فرياد زدن آنچه آنها حتی نيازی به گفتنشان ندارند.اينکه فقط تو را دوست دارم و نه کس ديگری را.اينکه می خواهم تو نيز مرا دوست داشته باشی .
وقتی پيشم نيستی ،دلم برايت تنگ می شود.
با تو حرف می زنم و صدايت را می شنوم که جوابم را می دهی ...
اما نمی توانم اين ها را با صدای بلند بگويم
نمی توانم به کسی بگويم که تمام عمرم را در انتظار تو بوده ام
نمی توانم بگويم که برای انتظار کشيدن به وجود آمده ام
اگر می توانستم حتما می گفتم
گفتن مرا خلق می کند
دوباره خلقم می کند ...
۱۳۸۱ خرداد ۲۷, دوشنبه
دلگير و خسته از اين همه تنهايي
در آسمان تنهايي هيچ ستاره ای سو ندارد
پرنده ای در خاکستری پرواز نمی کند
دلگير از اين همه تنهايي
خسته از اين همه پريشانی
و آفتاب کم سو کم نور کم رمق
دل ديگر تاب ندارد
غم غربت تنهايي و خاکستری را
ديگر باران جلا نمی دهد
ديگر باران مجال گريه نمی دهد
آخر ديگر باران نمی بارد
پريشان
تنها
خسته
دلگير
دل در انديشه بهار
بهار من
بهار تو
بهار همه
اما باران نه ديگر مرا نه تو را و نه او را به گريه می اندازد
ديگر شر شر آب مرا با خود به سرزمين رويا ها نمی برد
آخر ديگر به هيچ کجا نمی روم
می جويمش تنها و تنها
آرامش را
در کنار او
زير باران
يا آفتاب
با او
در خواب
يا روِيا
هر کجا !
در آسمان تنهايي هيچ ستاره ای سو ندارد
پرنده ای در خاکستری پرواز نمی کند
دلگير از اين همه تنهايي
خسته از اين همه پريشانی
و آفتاب کم سو کم نور کم رمق
دل ديگر تاب ندارد
غم غربت تنهايي و خاکستری را
ديگر باران جلا نمی دهد
ديگر باران مجال گريه نمی دهد
آخر ديگر باران نمی بارد
پريشان
تنها
خسته
دلگير
دل در انديشه بهار
بهار من
بهار تو
بهار همه
اما باران نه ديگر مرا نه تو را و نه او را به گريه می اندازد
ديگر شر شر آب مرا با خود به سرزمين رويا ها نمی برد
آخر ديگر به هيچ کجا نمی روم
می جويمش تنها و تنها
آرامش را
در کنار او
زير باران
يا آفتاب
با او
در خواب
يا روِيا
هر کجا !
۱۳۸۱ خرداد ۲۶, یکشنبه
نغمه ای آسمانی به گوش می رسد
فضا مه آلود
قدم در راهي می گذارم ، مقصد را نمی دانم اما شاپرکی راهنمايم است
پيش می روم در انتهايي که معلوم نيست
آيا با من خواهی آمد؟ مرا تنها می گذاری؟
تنهايم ! در ميان مه
گم نمی شوم ،شاپرکی با من است
ديگر بس است هياهو نکن ، خسته ام از اين همه غوغا
بگذار در آرامش پيش بروم
فضا مه آلود
نغمه ای آسمانی به گوش می رسد
مقصد نامعلوم
به پيش می روم
بدرود
فضا مه آلود
قدم در راهي می گذارم ، مقصد را نمی دانم اما شاپرکی راهنمايم است
پيش می روم در انتهايي که معلوم نيست
آيا با من خواهی آمد؟ مرا تنها می گذاری؟
تنهايم ! در ميان مه
گم نمی شوم ،شاپرکی با من است
ديگر بس است هياهو نکن ، خسته ام از اين همه غوغا
بگذار در آرامش پيش بروم
فضا مه آلود
نغمه ای آسمانی به گوش می رسد
مقصد نامعلوم
به پيش می روم
بدرود
۱۳۸۱ خرداد ۲۵, شنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)