ابرها در حرکت
خانه ها ساکن
کاشکی
ابرها ساکن بودند
خانه ها در حرکت
بادها در حرکت
باغ ها ساکن
کاشکی
بادها ساکن بودند
باغ ها در حرکت
نوبتی هم باشد
نوبت خانه و باغ است که گشتی بزنند
If there were a map of the solar system, but instead of stars it showed people and their degrees of separation, my star would be the one you had to travel the most light-years from to get to his. You would die getting to him.
پرنده گفت : چه بویی چه آفتابی
آه بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت
پرنده از لب ایوان پرید مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک
پرنده فکر نمی کرد
پرنده روزنامه نمی خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمیشناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغهای خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد
پرنده آه فقط یک پرنده بود
تو، تنها دو حرف
تو، يك ضمير معمولى
كه فقط با دو حرف سادهى خود
سرشارى اين جهان را از آن من مىكنى
تو تنها دو حرف
و وقتى كه ناگهان
رها مىكنى مرا و دور مىشوى
چون خانهى متروكى تَرَك بر مىدارم؛
ديوارهايم آوار مىشود و بىصاحب؛
و اندوه، چون موريانهها،
در تيرها و ستونها و بامم آشيان مىسازد
موضوع بسيار ساده است و روشن، هر کسی آن را مي فهمد تو مرا دوست نداری و هرگز دوست نخواهی داشت من چرا چنين دلبسته ام به تو؟ چرا شامگاهان چنين از ته دل برايت دعا می کنم؟ چرا همه چيز را ترک کردم تا مانند کوليان سرگردان باشم؟