۱۳۹۸ تیر ۱۹, چهارشنبه

نه آدمم
نه گنجشك
اتفاقی كوچكم
هربار که می افتم
دو تكه می شوم
نیمی را باد می برد

نیمی را مردی كه نمی شناسم

- گراناز موسوی

۱۳۹۷ مهر ۳, سه‌شنبه

سیاستمدارها به جنگ نمی‌روند
 تعدادشان کم است
 و طول عمرهای بلندی دارند
 و سرباز‌ها سرباز‌
 داستان‌های کوتاهِ غم‌انگیزند

ناهيد عرجونی

۱۳۹۷ تیر ۲۳, شنبه

خواب دیدم ما را بُریدند
و به کارخانه‌ی چوب بری بردند
آن که عاشق بود پنجره شد 
آن که بی‌رحم ، چوبه‌ی دار 
از من اما دری ساختند برای گذشتن


پل الوار

۱۳۹۷ خرداد ۲۹, سه‌شنبه

۱۳۹۷ خرداد ۲۸, دوشنبه

۱۳۹۷ خرداد ۱, سه‌شنبه

کنار دریا
عاشق باشی
عاشق‌تر می‌شوی
و اگر دیوانه
دیوانه‌تر
این خاصیت دریاست

به همه چیز وسعتی از جنون می‌بخشد


رسول یونان

۱۳۹۷ فروردین ۱, چهارشنبه

کمک کنین هلش بدیم ، چرخ ستاره پنچره
رو آسمون شهری که ستاره برق خنجره
گلدون سرد و خالی رو ، بذار کنار پنجره
بلکه با دیدنش یه شب، وا بشه چند تا حنجره
به ما که خسته‌ایم بگه ، خونه باهار کدوم وره ؟
تو شهرمون آخ بمیرم، چشم ستاره کور شده
برگ درخت باغمون ، زباله سپور شده
مسافر امیدمون ، رفته از اینجا دور شده
کاش تو فضای چشممون، پیدا بشه یه شاپره
به ما که خسته‌ایم بگه ، خونه باهار کدوم وره ؟
کنار تنگ ماهیا، گربه رو نازش می‌کنن
سنگ سیاه حقه رو ، مهر نمازش می‌کنن
آخر خط که می‌رسیم، خطو درازش می‌کنن
آهای فلک که گردنت، از همه مون بلندتره
به ما که خسته‌ایم بگه ، خونه باهار کدوم وره ؟

عمران صلاحی

۱۳۹۶ اسفند ۲۸, دوشنبه

می‌دانستم عاقبت
تاویل‌های پرت و پلائی
که بر آثار من نوشته‌اند
کار دستتان خواهد داد
همه‌اش تقصیر آن میبدی است
باید به جائی می‌فرستادمش
که دسترسی به قلم و کاغذ نداشته باشد
شما زبان بسته‌ها را هم
خبر دارم از راه
او به در کرده است
به اسم عبادت من یک عمر
خودتان را عذاب داده‌اید
مرا هم پاک گیج کرده‌اید
دو سه روز است
کتاب‌های نازل کرده‌ام را ورق می‌زنم
یادداشت‌های روزانه
و کلمات قصارم را می‌گردم
و هر چه فکر می‌کنم
یادم نمی‌آید جائی نوشته یا گفته باشم
که زن و مرد رانده از بهشت
در تبعیدگاه خاکی‌شان نیز
باید از هم بپرهیزند

دیگر قدیس نمی‌خواهم
بروید آدم شوید

خطاب پروردگار به سن آگوستین و شیخ صنعان -- عباس صفاری