اصلا از خودم خبر ندارم.
۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه
۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه
۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه
اشتباه
شنا بلد نبود. در آب غرق شد. وقتی جسدش را از آب گرفتند دو شیار عمیق بر کتف هایش خودنمایی می کرد. او یک فرشته بود که بال هایش را از دست داده بود.
-کاش تعقیبش نمی کردیم!
ماموران پلیس اشتباه کرده بودند.
گزارش: او نه جاسوسی بود نه اجنبی. پرونده ی او را مختومه اعلام می کنیم.
-کاش تعقیبش نمی کردیم!
ماموران پلیس اشتباه کرده بودند.
گزارش: او نه جاسوسی بود نه اجنبی. پرونده ی او را مختومه اعلام می کنیم.
۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه
۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه
خیال ناممکن
كتابى را مى خواهم
ناخوانا
كه در لابلاى سطرهايش
خيالى را تماشا كنم
گنگ
و آرزويى را ببينم
ناممكن
ناخوانا
كه در لابلاى سطرهايش
خيالى را تماشا كنم
گنگ
و آرزويى را ببينم
ناممكن
۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سهشنبه
Nada
Sometimes a bitter taste
A foul smell, a strange
Light, a discordant tone
A disinterested touch
Come to our five senses
Like fixed realities
And they seem to us to be
The unsuspected truth
A foul smell, a strange
Light, a discordant tone
A disinterested touch
Come to our five senses
Like fixed realities
And they seem to us to be
The unsuspected truth
۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه
...
حق گویی یک نوع مرض است.مثل خوب بودن.چون جمعیت بشری نمی تواند این مرض را معالجه کند این است که این مریض مردود واقع شده است.حال اگر من بخواهم خوب باشم لازم است چشم هایم را ببندم ،هرچه بگویند اطاعت کنم،تا خیال کنند مرده ام.
۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه
...
There is something demoralizing about watching two people get more and more crazy about each other, especially when you are the extra person in the room
۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)