سرت را به دیوار نکوب پسرم سرت را عادت بده که شاخ هایش را بریدهاند دهانت را عادت بده که گلویش را بریدهاند سعی کن مرده خوبی باشی همینکه تن ما کنار هم بمانند، باید کلاهمان را بالا بیاندازیم
الیاس علوی
۱۳۹۶ آذر ۲۲, چهارشنبه
بهار پیاده شد و من و پاییز تنها ماندیم
احمدرضا احمدی
۱۳۹۶ آذر ۱۹, یکشنبه
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونان که بایدند
نه بایدها
قیصر امین پور
۱۳۹۶ آبان ۲۳, سهشنبه
نومید، کلافه، سرگردان جهان را به جستوجویِ دلیلی ساده دشنام میدهم آیا هزار سال زیستن از پیِ تنها یکی پرسشِ ساده کافی نیست؟
نومید، کلافه، سرگردان همه، همهی ما در وحشتِ واژهها زاده میشویم و در ترسِ بیسرانجامِ مُدارا میمیریم
سید علی صالحی
۱۳۹۶ مهر ۱۸, سهشنبه
بادکنکی که دل کودکیام
هوایش کرده بود
امروز ترکید
شهاب مقربین
۱۳۹۶ مرداد ۲۳, دوشنبه
گریه کنی تا ته ستارخان و برگردی
باز گریه کنی تا ته ستارخان و برگردی
و ببینی هزار چشم ولو شده قل میخورند تا ته ستارخان و برمیگردند
و ببینی خودت را
مخفی شدهای پشت کیوسک و پوزهات را دادهای بیرون
و به چند آژان میگویی یکی داشت میرفت به عمارت پدرش رفت به راه شیری
و ادامه میدهی جادو؟ جادو یعنی درازکشیدن توی قبر و از تنهایی نمردن
سوده نگین تاج
۱۳۹۶ مرداد ۲۲, یکشنبه
و تنها اگر بدانی چه قدر تاريک شدهست
میبايد
تا همهی روشنای از دست رفته شوی
بیآنکه چيزی از تاريکی
برتوانی داشت
ستون نمک میشوی
عصارهی روشنا و نه روشنا
که بلور
يعنی جگر
بیژن الهی
۱۳۹۶ خرداد ۲۲, دوشنبه
فرشتهای
باشی؛
بیهوا
فرود بیایی
پشت چهارراهِ شلوغی در تجریش
صدایم کنی
سوار تاکسی شویم
سر بر شانهات
پشت چراغ سبز
بگویم
إقرا
بخوانی مرا