‏نمایش پست‌ها با برچسب احمدرضا احمدی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب احمدرضا احمدی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

*

كمك كن اين ابر را به خانه بريم. كمك كن در حفره ستاره ها پنهان شويم، كمك كن اين خواب را تعبير كنم كه هفته هفت روز است و سال ۳۶۵ روز.
كمك كن راه خانه را گم كنيم، كمك كن تكه هاى شكسته ى اين آينه را از كف كوچه برداريم، من و تو در اين تكه ها نگاه كنيم، ويران نشويم.
كمك كن در سايه ى اين ديوار قديمى جوان شويم. كمك كن سايه ى من و تو روى زمين بماند كودكى از راه برسد سايه من و تو را از زمين بردارد ببوسد و گم كند.

۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

نه بادی است نه طوفان


نه بادی است نه طوفان، نه رشکی است نه حسرت. پس من از چه بیم دارم که پنجره را می بندم، پرده ها را می کشم و به تلخی از ایام و آدینه ها یاد می کنم.

تحمل سنگینی شب، نجات است پس از خواب بر می خیزم ستاره ها را در پشت دستانم و گمان و شک پنهان می کنم. ایستگاه های راه آهن و آواز مرغان و کودکی که در جاده مرطوب با ستایش رنگ قرمز، هندوانه را گاز می زد در رویا و روز و شب ام پنهان می کنم.

۱۳۸۶ اسفند ۱۷, جمعه

زمین از خاموشی بیرون دویده است. همه ی ما از روز نخست می دانستیم مه در تمام این سالها از فرهنگ لغت تراویده است. ولی باز شک می کردیم، پرده ها را کنار می زدیم حرمت درختان را نمی دیدیم و در میان باران می دویدیم.

جرات دیگری هم داشتیم دو نفر را در دو شهر یا در دو پایتخت دوست داشتیم. اولی را در اتاق نمی بوسیدیم که اتاق سرد است و دومی را دشنام می دادیم که هوای بیرون از اتاق گرم است. صبح هم که از خواب بیرون می آمدیم و کسی عید را تبریک می گفت چهره اش را زود فراموش می کردیم و ما اگر فردا به او سلام می گفتیم بما جواب نمی گفت.

تیره بختانی هم از همسایگان ما بودند ما را شب ها بشام دعوت می کردند ما هم دعوت آنها را می پذیرفتیم. ولی شام که سر می شد ما حرفی برای گفتن نداشتیم بی خداحافظی خانه ی آنها را ترک می گفتیم.
یکروز صبح هوا بارانی بود ـ می خواستیم با همسایه از خانه بکوچه برویم، کبوتری کنار دیوار نشست. ما همه ی همسایه ها را بسکوت آوردیم، از کودکان خواستیم آرام از خانه بیرون بروند تا کبوتر از صدای پای کسی پرواز نکند و در خانه ی ما باشد یکی از همسایگان پیرزن کوری بود گفت: کبوتر پر ندارد.
ما همه بخانه بازگشتیم، لباس را کندیم،پرده ها را دوباره کشیدیم و غذای مانده ی شب را خوردیم.