۱۳۸۸ فروردین ۳, دوشنبه

حسرت


چترهای ما
عطر بارانهای
بسیاری را
در خود پنهان
کرده اند
اما
همواره
حسرت
رگباری را
به دل دارند،
که در
پیراهن های نازک تابستانی
غافلگیرمان
می کند


۱۳۸۸ فروردین ۲, یکشنبه

شش در چهار/سه... دکتر نورمن ویلیامز

نسکافه را به قهوه
ترجیح می دهد
و حتا وقت ندارد
به یک آنفولانزای ساده مبتلا شود
آن وقت تو مانده ای
که چرا نیم نگاهی
خرج آرایش جدید موهایت نمی کند

۱۳۸۷ اسفند ۲۹, پنجشنبه

نرم نرمك بهار

بوى باران ، بوى سبزه ، بوى خاك
شاخه‌هاى شسته ، باران خورده ، پاك
آسمان آبى و ابر سپيد
برگهاى سبز بيد
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه شوق پرستوهاى شاد
خلوت گرم كبوترهاى مست

نرم نرمك ميرسد اينك بهار

خوش بحال روزگار
خوش بحال چشمه‌ها و دشتها
خوش بحال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش بحال غنچه‌هاى نيمه‌باز
خوش بحال دختر ميخك كه ميخندد به ناز
خوش بحال جام لبريز از شراب
خوش بحال آفتاب

اى دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمى‌پوشى بكام
باده رنگين نمى‌بينى به جام
نقل وسبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن مى كه مى‌بايد تهى است؛

اى دريغ از تو اگر چون گل نرقصى با نسيم
اى دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
اى دريغ از ما اگر كامى نگيريم از بهار
گر نكوبى شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش مى‌شود هفتاد رنگ ...


.

ديری‌ است‌ بيشتر وقت‌ خود را در خانه‌ می ‌گذرانم‌. از برخوردهای‌ با اين‌ و آن‌ كاسته‌ام‌. اگر ياران‌ مثل‌ درخت‌ بيد خانه‌ ما كم‌ حرف‌ بودند، هر روز به‌ ديدنشان‌ می‌رفتم‌. گاه‌ يك‌ قطره‌ آب‌ كه‌ روی‌ دست‌ ما می‌افتد از همه‌ ديدارها زنده‌تر است.‌

۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

۱۳۸۷ اسفند ۳, شنبه





یک جفت چشم از من
یک جفت چشم از تو
یک جفت دست از من
یک خرمن گیسو از تو
شبی مرا مهمان کن
مهمان چشم هایت
و خرمن گیسوی ات
دست از من
دامن از تو

۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

شمردن بلد نیستم
دوست داشتن بلدم
و گاهی شده
یکی را دو بار دوست داشته ام
دو نفر را یک جا
چه کار می شود کرد؟
دوست داشتن بلدم
شمردن بلد نیستم.

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

مجنون

ما این راه را با هم آمده ایم
و جز منزل آخر
که قسمت کردنی نیست
با هم خواهیم رفت
حالا اگر جنونی در کار باشد
یقین داشته باش تو نیز
پنجاه پنجاه
از آن سهم خواهی برد.
من بدون تو
دیوانه نخواهم شد.