۱۳۸۱ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

خب
تو هم نباشي طوري نمي شود
بهتر بگويم
آب از آب تکان نمي خورد

هميشه هم کسي هست
که پنجره را باز کند
به پامچال يا داوودي آب دهد و به رهگذر سلام

به هر حال
ميل ميل توست
من بايد بروم که در حوالي ما دارد باران مي بارد

۱۳۸۱ شهریور ۲۵, دوشنبه

now the ears of my ears awake and
now the eyes of my eyes are opened
Love-Pablo Neruda

Because of you, in gardens of blossoming flowers I ache from the
perfumes of spring.
I have forgotten your face, I no longer remember your hands;
how did your lips feel on mine?
Because of you, I love the white statues drowsing in the parks,
the white statues that have neither voice nor sight.
I have forgotten your voice, your happy voice; I have forgotten
your eyes.
Like a flower to its perfume, I am bound to my vague memory of
you. I live with pain that is like a wound; if you touch me, you will
do me irreparable harm.
Your caresses enfold me, like climbing vines on melancholy walls.
I have forgotten your love, yet I seem to glimpse you in every
window.
Because of you, the heady perfumes of summer pain me; because
of you, I again seek out the signs that precipitate desires: shooting
stars, falling objects.

۱۳۸۱ شهریور ۲۴, یکشنبه

پشت سايه ها
دست هاي عشق
در هم گره مي خورند

گل و هيچ
دست به دست مي شود

مشت هاي بسته عشق
نشانه اي ندارد
و هيچ
بر بهت من
کف مي گشايد

گل براي دور عاشقي ديگر
که سهم تصادف او پوچ نيست
پشت سايه ها مي رود


-فرشته ساري

۱۳۸۱ شهریور ۲۰, چهارشنبه

براي آنکه ديگران را واداريم که دوستمان بدارند کافي است که شکوه و شکايت آغاز کنيم.
ولي من هيچگاه شکوه اي نمي کنم يا آن را در دل پنهان مي کنم.

-پرواز شب
امروز چهارشنبه
خاکستري تر از هميشه
به اندازه عشق من و تو
باران باريد
هنوز هم مي بارد
هفته هاست باران مي بارد
اما مگر عشق ما
اندازه دارد؟!

۱۳۸۱ شهریور ۱۸, دوشنبه

سکوت (۲)

دو نوع سکوت وجود دارد:سکوت با خود و سکوت با ديگران.هردو شکل به طور مساوي رنج مان مي دهد.سکوت با خودمان تحت حاکميت انزجار شديدي است که از بي ارزشي براي روحمان ،گريبان خودمان را فرا گرفته است.
اگر مي خواهيم شکستن با ديگران را بيازماييم بايد ابتدا سکوت با خودمان را بشکنيم.
معمول ترين وسيله براي رها شدن از سکوت ،رفتن نزد روانشناس است.
وقتي مي رويم خود را روانکاوي کنيم به ما مي گويند بايد از نفرت شديد به خودمان پرهيز کنيم.اما براي آزادي مان از اين نفرت ،براي آزادي مان از احساس گناه ،از احساس وحشت، از سکوت،به ما القا مي شود که طبق خواست خود زندگي کنيم.خود را به دست غريزه مان بسپاريم و از لذت ناب مان پيروي کنيم:از زندگي مان انتخاب نابي داشته باشيم.اما انتخاب نابي از زندگي ،به معني زندگي کردن طبق خواست خود نيست:زندگي عليه خواست خود است.براي اينکه هميشه قدرت انتخاب به انسان داده نشده است:انسان نه زمان زادنش را انتخاب کرده ،نه چهره اش را ،نه والدينش را و نه کودکي اش را.انسان ساعت مرگش را هم معمولا انتخاب نمي کند.انسان چاره اي جز پذيرفتن چهره اش ندارد.همان طور که چاره اي جز پذيرفتن سرنوشتش ندارد.تنها انتخابي که براي او مجاز است انتخاب بين خوبي و بدي است.بين درستي و نادرستي،واقعيت و دروغ.
هيچ گاه چون امروز سرنوشت آدميان اين چنين تنگاتنگ به هم متصل نبوده است.چندان که بدبختي هرکس ،بدبختي همه است.سقوط يک نفر سقوط هزاران موجود ديگر را در بر دارد و در عين حال همه از سکوت خفه شده اند و قادر نيستند چند کلمه با هم رد و بدل کنند.
ابزاري که براي رها شدن از سکوت به ما عرضه شده دروغين است.به ما القا مي شود که با خودخواهي در مقابل نااميدي از خود دفاع کنيم.اما خودخواهي هرگز هيج نوميدي را چاره نبوده است.

۱۳۸۱ شهریور ۱۶, شنبه

سکوت (۱)

سکوت را از کودکي پشت ميز،در مقابل والدين مان که با کلماتي کهنه و حزن آلود و سنگين براي مان صحبت مي کردند شروع کرده ايم.ما ساکت بوديم.ساکت بوده ايم،به خاطر اعتراض و از سر خشم.ساکت بوده ايم تا به آنها بفهمانيم که کلمات سنگين آنان ديگر به درد ما نمي خورد.ما کلمات ديگري در کيسه داشتيم.ساکت بوديم،لبريز از اعتماد به کلمات تازه خودمان.آن کلمات تازه را بايد خرج کساني مي کرديم که آنها را مي فهميدند.از سکوتمان سرشار بوديم.اکنون از آن شرمساريم و اندوهگين و کم ارزشي آن را مي فهميم.از آن هرگز رها نشده ايم.
آن کلمات سنگين کهنه که به کار والدين مان مي آمدند،سکه هاي غير رايجند و هيچ کس قبولشان ندارد و کلمات نو را متوجه شديم که ارزشي ندارند و هيچ چيز با آنها نمي شود خريد.به درد برقراري ارتباط نمي خورند.سست و سرد و بي حاصلند.به درد نوشتن کتاب،براي وابسته نگاه داشتن شخص عزيزي به خودمان و نجات يک دوست نمي خورند.