باز...بهار خندان باز آمد باز آمد باز...نگار جانان باز آمد
۱۳۹۰ اسفند ۲۹, دوشنبه
۱۳۹۰ بهمن ۱۳, پنجشنبه
۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه
۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه
۱۳۹۰ دی ۱۷, شنبه
روياهايم را جمع مىكنم درون پاكت
و خندهات را خيس مىكنم
و مىچسبانم بر درش
در كوچه
پاييز
صندوق زردىست
روياهايم برگشت خوردهاند
خيسى ِ خندهات براى بردن روياهايم
كفايت نمىكند
مستطيلى سرخ دور خندهات
اين روياها يك نگاه لازم دارند
اگر نداريد
انتهاى كوچه، سمت چپ
فرقى نمىكند، سمت راست
گورستان است
دفنشان كنيد لطفاً
زير برگها
۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه
گرداب
همه چیز گرداب است؛
همه جا فریاد وحشت است؛
من در خود بر صخره های تیز فرو می افتم،
در خود می شکنم،
در خود می میرم،
در خود می پوسم،
و کلمه ها را می سازم.
طوفان دست می گشاید؛
خشم زنجیر می گسلد؛
سنگ اگر به ستوه آید
دریایی است ازخون؛
و من دریای خونم
که به ستوه آمده ام.
ای فرجام،
مرا آواز تنهایی کن،
مرا بخوان؛
مرا اشک عصیان کن،
مرا فرو ریز؛
مرا جامۀ دیوانگی کن،
مرا بپوش.
* محمود کیانوش
۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه
۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه
ما میمیریم
ما میمیریم
تا شاعران بیمار شعر بگویند
" ما میمیریم " بازی قشنگی است
وقتی مادر پوتین افسر جوان را لیس میزند
و روزنامهها هِی عکس پدر را مینویسند
کنار آدمهای ِمهم
هر شب هزار بار عروس میشود
و خواهرم هزار بار جیغ میزند
هزار بار بازی قشنگی است
" کارگران ساعت یازده احساساتی میشوند."
فردا همه به خیابان میریزند
آواز میخوانند
میرقصند
و البته شعار میدهند
ما میمیریم
تا عکاس " تایمز" جایزه بگیرد.
الیاس علوی
۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه
من در ملکوتم
با فرشتگان فاحشه مشغولم
با فاحشهگان فرشته مشغولم
اينجا اتاق انتظار است
قرار است کسی که در اتاق ديگر است
كه در آن اتاق بالاست
بگردد تو را
میان همهی قهوهخانهها
کافی نتها
گورستانها
و زیر پلها
و خانههای سیمانی
و خانههای کاهگلي
و لای کَپَرها
و لای کفن ها
قرار است بگردد تو را
اما دیر کرده است
بختيارم من.
الیاس علوی
آدم ها...
آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند
اشتراک در:
پستها (Atom)