تو، تنها دو حرف
تو، يك ضمير معمولى
كه فقط با دو حرف سادهى خود
سرشارى اين جهان را از آن من مىكنى
تو تنها دو حرف
و وقتى كه ناگهان
رها مىكنى مرا و دور مىشوى
چون خانهى متروكى تَرَك بر مىدارم؛
ديوارهايم آوار مىشود و بىصاحب؛
و اندوه، چون موريانهها،
در تيرها و ستونها و بامم آشيان مىسازد
موضوع بسيار ساده است و روشن، هر کسی آن را مي فهمد تو مرا دوست نداری و هرگز دوست نخواهی داشت من چرا چنين دلبسته ام به تو؟ چرا شامگاهان چنين از ته دل برايت دعا می کنم؟ چرا همه چيز را ترک کردم تا مانند کوليان سرگردان باشم؟