يه نفر اصفهانى بهش گفتند: "مگر تو اكونومى بلد نيسى بكنى؟" اين خيلى خراج بود، گفت: "نه." گفت: "بيا بريم مسكو، اونجا يه مدرسه اكونومىهست، اونجا درس اكونومى ياد بگير." اصفهانيه آمد رفت مسكو اكونومىياد بگيره.
وارد مسكو شد، پرسيد: "مدرسه اكونومى كجاست؟" نشونش دادند، رفت، وارد مدرسه شد و ديد يهنفر پشت ميز داره چيز مىنويسه. سلام كرد، يارو به اون جواب سلام داد اما سرش به نوشتن مشغول بود. اصفهانيه هرچى با اين احوالپرسى كرد و حرف زد اين تند تند جوابشو مىداد و چيزشو مىنوشت. اصفهانيه گفت: "شما چطور هم حرف مىزنى هم چيز مىنويسى؟" معلم جواب داد كه اين خودش درس اكونومىاست كه انسون موقع حرف زدن از كار بازنمونه. بعد معلم جوراباشو از پاش در آورد، كف پاشو خاروند، جورابشو پاش كرد. اصفهانيه پرسيد: "چرا همچى كردى؟" گفت: "اينهم درس اكونومى است. اگر پا بخاره با ناخون بخارونى، جوراب نازك مىشه." نيم ساعتى كه گذشت اصفهانيه پاشد تمبونشو كند، در كپلشو خاروند. معلم گفت: "چكار كردى، چرا تمبانتو كندی؟" گف:"كپلم مىخاريد. اگه مىخاروندم، تمبونم نازك مىشد، زود پاره مىشد. كندم و خاروندم كه پاره نشه." معلم گفت: "شما از من اكونومى بيشتر خوندى، لازم نيست برو!"