اگر تو هم عاشق بودی
نمی دانستی
چرا نشسته ای؟
چرا برخاسته ای؟
عزم کجا کرده ای؟
اگر تو هم عاشق بودی
نمی دانستی که از انتهای کدامين خط به پايين سقوط می کنی
۱۳۸۷ مرداد ۲۸, دوشنبه
جاده خالی از قدم قاصد دل طپیده منتظر پیغام همه خستگی، همه سنگینی آسمان روی چنار آرام ...
۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه
رفتار درست، رفتار غم انگیزیست
۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه
اکنون
رفتار زندگی از یادم رفته است
اکنون
درست یادم نیست کودکان چه شکلی دارند
زنجره ها زنگ صداشان را از کجا می آورند
زنگوله های خوشه پروین،بر گردن چه اسب سیاهی آویزان است
عشقت را چه می کنی؟ اگر دوستم داشته باشد منتطرم می ماند خسته می شوی خسته خواهم شد گرسنه می مانی می دانم ممکن است بمیری برای مردن آماده ام پس می روی؟ باید بروم!
۱۳۸۷ مرداد ۱۱, جمعه
تنهایی عشق می آفریند
۱۳۸۷ مرداد ۱۰, پنجشنبه
می خواهم فانوس دریایی باشم
شب ها، در باد
برای ماهی ها،
برای همه قایق ها.
اما خودم
کشتی طوفان زده ام
it is not important
that you take your bag and leave
all women take their bags and leave
when they are angry.
it is not the important question
that i put out my cigarettes nervously
on the upholstery of the chair,
all men do that
when they are angry.
the matter is not that simple.
it is out of our hands.
we are two zeroes in the margin of love.
two lines written in pencil.
what is important is this:
the golden fish thrown to us by the sea
was squashed between our fingers.