۱۳۸۱ تیر ۲۵, سه‌شنبه

فرياد نمي زنم
نزديک تر مي آيم
تا صدايم را بشنوي
Lord of the Rings

Three Rings for the Elven-kings under the sky
Seven for the Dwarf-lords in their halls of stone
Nine for Mortal Men doomed to die
One for the Dark Lord on his dark throne
In the land of Mordor where shadows lie

One Ring to rule them all,One Ring to find them
One Ring to bring them all and in the darkness bind them
In the land of Mordor where the shadows lie



گفته بودم می آيد از ابتدای رفتن تو .
آن کس که می داند جز با من تنها می ماند
و می داند که جايش در اين خلوت ،پهلوی اين درد
و اين دوستت دارم چقدر خالی است...

۱۳۸۱ تیر ۲۴, دوشنبه

{^(oo)^}
دلتنگ توام
تا شادمانه مرا ببينند
شاخه ها
به شکل نام تو سبز می شوند
پرنده کوچکی که نمی دانم نامش چيست
حروف نام تو را
بر کتابم می ريزد
آفتاب
به شکل پرنده ای از مس
گرد صدايم
بال می ريزد
و من می دانم سکوت
فقط به خاطر من سکوت است
اما من
دلتنگ توام
شعر می نويسم
و واژه هايم را کنار می زنم
که تو را ببينم
تو ديگر دو سايه داری
يکی همگام تو
ديگری ،نگران هر گام تو.
وقت غروب
که هنگامه آسايش سايه هاست
در مرور روز تو
من ورق می خورم
چون سايه های باد
و شبانگاه
سايه خواب هايت
بر پرچين دل من می افتد.
آه که در تمام عشق های چشم به راه تو
بايد عاشق شوم
و چه گريه ها
که دوباره در تو تکرار شوم
پينک مارتينی و آلبوم Sympathique رو من خيلی دوست دارم.اين آلبوم اولين کار اين گروه هست و در سال 1997 به بازار عرضه شد.اين آلبوم را شرکت هاينز توليد کرد که متعلق به خود گروه است و نام خود را از سگ پيانيست گروه گرفته است.گروه در حال حاضر بر روی دومين آلبوم خود کار می کنند و قرار است تا اوائل سال آينده عرضه شود.آهنگ های مختلف اين گروه در سريالها و فيلم های مختلف ديده می شود.مثلا در The sopranos,George of the jungle,.....
موسيقی پينک مارتِنی مخلوطی از موسيقی کوبا و کلاسيک است.در توصيف اين موسيقی می گويند:a music that spans the continents
در آلبوم Sympathique دوازده آهنگ وجود دارد که من خودم Amado Mio,la soledad وSong of black lizard رو خيلی دوست دارم.سايت گروه در آدرس پينک مارتيني قرار دارد.می تونيد به بعضی از آهنگها گوش بديد.

۱۳۸۱ تیر ۲۳, یکشنبه

رفتار من عادی است
اما نمی دانم چرا
اين روزها
از دوستان و آشنايان
هرکس مرا می بيند
از دور می گويد:
اين روزها انگار
حال و هوای ديگری داری!

اما
من مثل هر روزم
با آن نشانی های ساده
و با همان امضا،همان نام
و با همان رفتار معمولی
مثل هميشه ساکت و آرام.

اين روزها تنها
حس می کنم گاهی کمی گنگم
گاهی کمی گيجم
حس می کنم
از روزهای پيش قدری بيشتر
اين روزها را دوست دارم
گاهی
از تو چه پنهان
با سنگها آواز می خوانم
و قدر بعضی لحظات را خوب می دانم
اما
غير از همين حسها که گفتم
و غير از اين رفتار معمولی
و غير از اين حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای ديگری ندارم

رفتار من عادی است...

۱۳۸۱ تیر ۱۹, چهارشنبه

----بازسازی تاريخ يک ملت:

"اين است ماهيت واقعی يک امپراتوربيگانه بر خون و از خون بر آمده که در منطقه خيزش صنعت و هنر جهان از خود يک خشت مال،يک آجرپز ،يک حجار ،يک زرگر و يک نقاش ندارد و تا پايان تاريخ ،جز بر نيزه اش تکيه نکرده است."
اينها گفته های ناصر پورپيرار است.مولف کتاب دوازده قرن سکوت.سکوتی که او برای شکستنش آمده.
به گفته او،کتابهای او تاريخی را که ما تا کنون می شناختيم رد می کند.او با اين باور که تاريخ ايران را خارجيان نوشته اند،تاريخ مورد نظر خود (و يا سفارش دهندگان )را می نويسد و هيچ هراسی هم ندارد که کسی به او چيزی بگويد چون هيچ کس را قبول ندارد.او از اول تکليف خود را با منتقدان روشن می کند.آنها يا سلطنت طلب هستند يا ناسيوناليست و يا
نان خورهای کوروش!!
پورپيرار منتقدان خود را به تمسخر می گيرد و آنها را بی سواد می خواند و می گويد حرف های آنها بی ربط است.
در يک اظهارنظر عجيب او می گويد امپراتوری هخامنشی حتی يک کاسه گلين از خود به جای نگذاشته است.پورپيرار با قلابی خواندن کوروش می گويد مادها نيز دروغی بيش نيستند و در تاريخ ايران هيچ اثری از مادها و سلسله هخامنشی وجود ندارد.به نظر پورپيرار آريايي ها هرگز وجود نداشته اند و آنها تنها ساخته و پرداخته مورخان هستند.آقای پورپيرار معتقد است هيچ آريايي وجود ندارد و دنيا به اين کلمه می خندد.
در يک اظهارنظر انقلابی ديگر او هويت ايرانی داريوش را رد می کند و می گويد نه تنها داريوش بلکه هخامنشی ها هم ايرانی تبوده اند.پورپيرار هخامنشيان را ساخته و پرداخته بابلی ها می داند و کتيبه بيستون را دروغ می داند.او آريايي دانستن داريوش و وجود کلمه "اهورامزدا" در کتيبه بيستون را تنها يک حقه بازی می داند و کشفيات باستان شناسان داخلی و خارجی را قلابی می داند.
در اين تاريخ نويسی مجدد وی ساسانيان را نيز ايرانی نمی داند و ذوالقرنين بودن داريوش را رد می کند و اسکندر مقدونی را ذوالقرنين می داند و او را مردی نيک انديش و مهربان می خواند.
تلاش پورپيرار برای بازنوشتن تاريخ انطور که خود . هم انديشانش می خواهند به جايي نخواهد رسيد.تاريخ پر است از تاريخ سازان و در آينده کسی غرض ورزی های پورپيرار را در تاريخ سازی دروغين به ياد نخواهد آورد .

-دوازده قرن سکوت! از سری کتابهای تاملی در بنيان تاريخ ايران
ناصر پورپيرار-نشر کارنگ

۱۳۸۱ تیر ۱۸, سه‌شنبه

قلب تو ديگر ترانه قلب مرا
در شادی و اندوه نخواهد شنيد ،آنگونه که می شنيد
ديگر پايان راه است
ترانه من در دوردست ها
در دل شب سفر می کند
جايي که ديگر تو در آن نيستی

آنا آخماتووا
ديروز ،ديروز از چشمانم پرسيدم
چه هنگام دوباره همديگر را خواهيم ديد؟

-نرودا-