ای بچههای پاپتی
دور شین و کور شین همهتون
زنده بهگور شین همهتون
تو شهرمون مهمونیه
مهمونیمون اعیونیه
دنبک و تنبور میزنن
طبلک و شیپور میزنن
نیفته چشمام بهتون
نشنوه گوشام صداتون
دور شین و کور شین همهتون
زنده بهگور شین همهتون
تا وقتی جشن قیصره
دس به سپیدی نزنین
دس به سیاهی نزنین
مهمون داره بدش میآد
لرزه به گنبدش میآد
ای بچههای ناز نازی
وقتی میآین به این بازی
زبون درازی نکنین
با تله بازی نکنین
حرف دو پهلو نزنین
پهلو به جادو نزنین
نیاد صدای حرفتون
صدای حرف تلختون
نگین که قحط گندمه
گشنگی مال مردمه
نگین که مرگ فراوونه
زندگی اینجا ارزونه
نگین که جشن ملته
اون که اسیره ذلته
حرفهای سر بسه نگین
آسه بیاین، آسه برین
تا دیوه شاختون نزنه
لقد به طاقتون نزنه
تو شهر کلاغ فراوونه
تو هر سوراخی پنهونه
اگه کلاغا بدونن
دیو و خبردار میکنن
دیوه میآد سراغتون
زهر میریزه تو آشتون
این شعر نیست آتش خاموش معبدیست
این شعر نیست قصه احساس سنگهاست
این شعر نیست نقش سرابیست در کویر
این شعر نیست زندگی گنگ رنگ هاست
گر شعر بود بر لب خشکم نمی نشست
گر شعر بود از دل سردم نمی رمید
گر شعر بود درد مرا فاش می نمود
گر شعر بود تیغ به زخمم نمی کشید
این شعر نیست لاشه مردیست پای دار
این شعر نیست خون شهیدیست روی راه
این شعر نیست رنگ سیاهی است در سپید
این شعر نیست رنگ سپیدیست در سیاه
گر شعر بود مونس چنگ و رباب بود
گر شعربود از دل خود می زدودمش
گر شعر بود بر لب یاران سرود بود
گر شعر بود نیمه شبی می سرودمش