بهانهها
بهانههای الکی
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه
صندلی در جاده منتظر است
آفتاب می آيد و می رود
باران می آيد و می رود
برف می آيد و می رود
اما تو
نه از جاده می آيی
نه از قلب من می روی
۱ نظر:
M
گفت...
هووم ...من این شعر رو چقدر دوست دارم ... زیاد هم ...
۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه ساعت ۱۱:۰۰:۰۰ (گرینویچ)
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
هووم ...من این شعر رو چقدر دوست دارم ... زیاد هم ...
ارسال یک نظر