در غروب یک روز پاییزی
بر روی رودخانه ای
خروشان، در قایقی پارو زدم
که ناگهان صدای رعدآسایی
به گوش رسید. از آسمان
یک خر افتاد که از دهانش
زباله بیرون می آمد. و زره
داشت که از جنس کاغذ بود
که سوار یک انسان بود. بعد
به زبان لاتین خری صحبت
کرد. من نفهمیدم چه گفت
ولی گفت من خرم. بعد یک
صورت انسان آمد و گفت:
اگه تو خری. من هم قاطرم.
بعد من از تعجب خر شدم.
ماهنامه عروسک سخنگو - اسفند هشتاد و شش
بر روی رودخانه ای
خروشان، در قایقی پارو زدم
که ناگهان صدای رعدآسایی
به گوش رسید. از آسمان
یک خر افتاد که از دهانش
زباله بیرون می آمد. و زره
داشت که از جنس کاغذ بود
که سوار یک انسان بود. بعد
به زبان لاتین خری صحبت
کرد. من نفهمیدم چه گفت
ولی گفت من خرم. بعد یک
صورت انسان آمد و گفت:
اگه تو خری. من هم قاطرم.
بعد من از تعجب خر شدم.
ماهنامه عروسک سخنگو - اسفند هشتاد و شش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر