بهانهها
بهانههای الکی
۱۳۹۱ مهر ۱۷, دوشنبه
مرده همان قدر زنده است که زنده
زنده همان قدر مرده است که مرده
مرده یا زنده
همان قدر خوب است
همان قدر
است
تقدیر
. . .
سارا محمدی اردهالی
هنگام عشقبازی
دو بال بزرگ روی شانهها میروید
و ما پرنده میشویم
بالا میرویم
از ابرها بالا میرویم
آنجا که افسانه های قدیمی ادامه دارد
و خدایان از بالای کوههای بلند فرمانروائی میکنند
هنگام عشقبازی
ما پرنده میشویم
*
الیاس علوی
۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سهشنبه
باری
هستیم به نسبت
پاییز هم که بیاید
ماییم و برگها
کوچه های کمابیش
خانه های به تدریج
مجتبی ویسی
۱۳۹۰ اسفند ۲۹, دوشنبه
باز...بهار خندان باز آمد باز آمد باز...نگار جانان باز آمد
۱۳۹۰ بهمن ۱۳, پنجشنبه
باد را آواز باید کرد
من زبان باد را آموختم در موسم سرگشتگی هایم
باد را با بازوان پیغام باید داد
باد با چشمهای ما بیگانه ولی بادست هایمان آشنا
باد اگر بر خیزد از اقصای این سامان
رهگذارش کوچه های زنده خواهد بود
ضربه تدریس خواهد کرد
با تکان دستمالی باد می جنبد
باد را تقدیس باید کرد
مفتون امینی
۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه
نه صدایی، نه روشنا
خانه خاموش است
وقتی سیم و شماره گیر
اژدهای سیاهی است
گوشی تلفن خفته
گردونه های زنگ فراموش
زنگی که معنی دمیدن روز است
و امواج عشق را در مدار حیات
تا انتهای زمان
پیش می برد
خانه خاموش است
اژدهای سیاه
روی روز خوابیده است
۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه
ميزى براى كار
كارى براى تخت
تختى براى خواب
خوابى براى جان
جانى براى مرگ
مرگى براى ياد
يادى براى سنگ
اين بود زندگى
حسین پناهی
۱۳۹۰ دی ۱۷, شنبه
Ólafur Arnalds & Nils Frahm - Improvisation in Berlin 2011
by
CaviarSonoro
همه چيز
احتمال وسيعش را از دست مى دهد حالا كه نيستيد
و احتمال رنگ سپيد ،كم رنگ است
يعنى ظهور اين آفتاب ،قطعى نيست
و خانه بر كلمات شما نمى چرخد
نازنین نظام شهیدی
روياهايم را جمع مىكنم درون پاكت
و خندهات را خيس مىكنم
و مىچسبانم بر درش
در كوچه
پاييز
صندوق زردىست
روياهايم برگشت خوردهاند
خيسى ِ خندهات براى بردن روياهايم
كفايت نمىكند
مستطيلى سرخ دور خندهات
اين روياها يك نگاه لازم دارند
اگر نداريد
انتهاى كوچه، سمت چپ
فرقى نمىكند، سمت راست
گورستان است
دفنشان كنيد لطفاً
زير برگها
۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه
گرداب
همه چیز گرداب است؛
همه جا فریاد وحشت است؛
من در خود بر صخره های تیز فرو می افتم،
در خود می شکنم،
در خود می میرم،
در خود می پوسم،
و کلمه ها را می سازم.
طوفان دست می گشاید؛
خشم زنجیر می گسلد؛
سنگ اگر به ستوه آید
دریایی است ازخون؛
و من دریای خونم
که به ستوه آمده ام.
ای فرجام،
مرا آواز تنهایی کن،
مرا بخوان؛
مرا اشک عصیان کن،
مرا فرو ریز؛
مرا جامۀ دیوانگی کن،
مرا بپوش.
*
محمود کیانوش
و چه سرشارم از پوچی
۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه
سرود سکوت ِ هراس انگیز
این جا، وقتی که باد می میرد
کلمات، جان می سپرند
۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه
ما میمیریم
ما میمیریم
تا شاعران بیمار شعر بگویند
" ما میمیریم " بازی قشنگی است
وقتی مادر پوتین افسر جوان را لیس میزند
و روزنامهها هِی عکس پدر را مینویسند
کنار آدمهای ِمهم
هر شب هزار بار عروس میشود
و خواهرم هزار بار جیغ میزند
هزار بار بازی قشنگی است
" کارگران ساعت یازده احساساتی میشوند."
فردا همه به خیابان میریزند
آواز میخوانند
میرقصند
و البته شعار میدهند
ما میمیریم
تا عکاس " تایمز" جایزه بگیرد.
الیاس علوی
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)