۱۳۹۴ آذر ۹, دوشنبه

۱۳۹۴ آذر ۲, دوشنبه

اين روزها همه قافيه را باخته‌ايم
خاك‌‌ها مين می‌زايند
شراب‌ها مزّه شاش می‌دهند
گرگ‌ها به پاسبانی گله نشسته‌اند
و آنكه آن بالا خوابش برده
قاعده‌ها را از ياد برده است

الیاس علوی 

۱۳۹۴ آذر ۱, یکشنبه

کتاب‌ها 
روی هم
تفاله‌های چای
در گلدان کنج ایوان
و ته سیگارها
در فنجان
من
 روی
پاهایم

هر روز
انبار می‌شویم 


حسین علی اکبری 

۱۳۹۴ آبان ۱۵, جمعه

 خوبم، خوشم؛ کجام؟ هیچ جا! نیمه شب است یا نزدیک سحر؟ نمی دانم! انگار در مکثی خالی میان دو دقیقه ی پرهیاهو نشسته ام؛ میان بی نهایت گذشته و بی نهایت فردا 


درخت گلابی -- داریوش مهرجویی