۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

۱۳۸۷ اسفند ۳, شنبه





یک جفت چشم از من
یک جفت چشم از تو
یک جفت دست از من
یک خرمن گیسو از تو
شبی مرا مهمان کن
مهمان چشم هایت
و خرمن گیسوی ات
دست از من
دامن از تو

۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

شمردن بلد نیستم
دوست داشتن بلدم
و گاهی شده
یکی را دو بار دوست داشته ام
دو نفر را یک جا
چه کار می شود کرد؟
دوست داشتن بلدم
شمردن بلد نیستم.

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

مجنون

ما این راه را با هم آمده ایم
و جز منزل آخر
که قسمت کردنی نیست
با هم خواهیم رفت
حالا اگر جنونی در کار باشد
یقین داشته باش تو نیز
پنجاه پنجاه
از آن سهم خواهی برد.
من بدون تو
دیوانه نخواهم شد.