بهانهها
بهانههای الکی
۱۳۸۲ خرداد ۲۰, سهشنبه
وقتي هيچ كس منتظرم نيست
مي خواهم گمان كنم
جايي چراغي روشن است
چرا مرا كامل نمي كني؟
يا كاملا از من نمي كني؟
گراناز موسوي
۱۳۸۲ خرداد ۱۴, چهارشنبه
شهر تو وجود دارد فقط رازی در آن نهان است.رفتنها را می شناسد و بازگشتها را نه.
شهرهای نامرئی-ايتالو کالوينو
we could've sail on the sun, ride on the rain
And talk to the trees and worship the wind
۱۳۸۲ خرداد ۷, چهارشنبه
می دانستم که ديگر بر نمی گردی
می دانم
ديگر بهانه ای نمانده
....
۱۳۸۲ خرداد ۵, دوشنبه
در جاده بمان
شايد در سپيده دم
همديگر را بازيابيم
by this river
۱۳۸۲ خرداد ۳, شنبه
من شاهينم بر فراز تو
ناتاشا پير
من در اين ساعت به انتظار توام
در همه ساعت ها به انتظار توام
۱۳۸۲ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه
باد صدايم می زند
باور کن بر می گردم
۱۳۸۲ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه
امروز هم باران نباريد
۱۳۸۲ اردیبهشت ۲۳, سهشنبه
فرياد نمي زنم
نزديک تر مي آيم
تا صدايم را بشنوي
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)