۱۳۸۱ خرداد ۲۳, پنجشنبه

دوستم بدار
باد تنها نام تو را زمزمه می کند
تمام گلها نام تو را دارند
هنگامه باريدن است
فردا باران خواهد آمد؟
روياهايم ازآن تو
دوستي و عشقت مال من
سلام
سلام بر تو
سلام بر دلتنگي هايت
سلام بر گريه هايت
سلام
در آرزوی ديدن تو ،در اشتياق تو شعله ورم ،پريشانم
تانگو را تنها نمی رقصند ...
حرف های بسياری در دلهامان بود
دلتنگی هامان را هم آورديم تا با هم قسمت کنيم
باران نباريد
حرف هامان در دل ماند
به اميد ديدار
هنگامی که تنها هستم
هنگامی که دور هستی
تا دور دورها می روم
با تو عازم می شوم
تنها زمانی کوتاه در کنار يکديگر بوديم
و پنداشتيم که عشق
هزاران سال می پايد


شاپرک :

دورترين گذشته ها هم به ياد ماندنی هستند و تلخ ترين خاطره ها هم گاهی شيرين.
عبور سبز از ميان هر گذشته ای حلاوت زيستن در آن لحظه را به آدمی ارزانی می کند.
در عبور از معبر تمامی لحظات زندگی ،آشنايي ها،جدايي ها و دوستی های خالصانه به وقوع می پيوندد .
هميشه دير يکديگر را می شناسيم.هميشه حرف هايمان تا لحظه وداع در دل هايمان می ماند.چه خوب است احساساتمان
همواره بر زبانمان جاری شوند. بيا به دورترين خاطراتمان لبخند بزنيم،اکنون را از ياد نبريم و به آينده نيز اميدوار باشيم.

چون شاپرکها هم يک روز برمی گردند...