تصور مي کني مي شود به ديگري کمک کرد؟آدم براي ديگران نمي تواند هيچ کاري بکند.
او افکارش را دفن کرده است.او بدبخت است اما اين واقعيت را نمي پذيرد تا بتواند زندگي کند. تو هم با گذشت زمان شروع خواهي کرد به دفن افکارت.باور نمي کني؟ حالا اغلب هر وقت با هم هستيم سکوت مي کنيم.تقريبا هميشه سکوت مي کنيم.چون در عمق وجودمان شروع به دفن افکارمان کرده ايم.کاملا ژرف و وقتي شروع به صحبت مي کنيم فقط از چيزهاي غير ضروري حرف مي زنيم.حالا به هر چه که فکر مي کنم قسمتي را براي خودم تعريف مي کنم و قسمتي را دفن مي کنم.کم کم ديگر براي خودم هم چيزي را تعريف نخواهم کرد.
اما اين که يعني بدبختي؟
شکي نداشته باش.يعني خيلي بدبخت بودن اما اين براي خيلي ها اتفاق
مي افتد.لحظاتي فرا مي رسد که انسان نمي خواهد ديگر از درون خودش خبردار شود زيرا مي ترسد که پس از روبه رو شدن با آن ديگر جرات زندگي کردن را نداشته باشد.
نجواهاي شبانه - ناتاليا گينزبورگ